شب

شب شده ،چادرم را که ار روضه برگشته ام تا می کنم و در کمد قرار می دهم.

ردپای اشک هایم هنوز روی چادر مانده !صدای مجری تلویزیون می آید :حاج آقا

در باره حضرت زینب بگویید !!

مرد روحانی می گوید:چه بگویم در باره صبر او در واقعه عاشورا ،صبر او در شام

مثل شیر غرید جلوی ابن زیاد ..وقتی از او پرسیدن :چه دیدی؟…

من بقیه صحبت های حاج آقا را نمی شنوم .فقط صحرای کربلا هستم ،

جنازه ها روی زمین داغ عراق ..و زنی با یک کاروان اسیر شده از کنار اینها

رد می شود .فقط ذکر خدا می گوید و صبر می کند .او آینده را می بیند

آینده ای که دین جدش و حسین زنده هستند .این مکان جایگاه عاشقان است .

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *