سلام بر تو ای اسوه صبر و تلاش ،بانوی گرامی !همیشه به شما فکر می کنم
هر صبح که بیدار می شوم با خودم می گویم امروز برای بانو چه بنویسم؟
از چه بگویم …از خودم شرمنده می شوم که مقابل بانویی مثل شما حرفی
از روز مرگی هایم بنویسم .دنیا با این مشکلاتش پیش رنج ها و مصیبت های شما
هیچ است .باعث خجالتم می شود .
پس بانو شما بگو از ظهر عاشورا بگو !از زمانی که د رتل زینبیه گریه کردی
زمانی که بالای نعش حسین فریاد زدی :آیا تو حسین منی؟؟به یک مرتبه
صدای سم اسبان را شنیدی که به خیمه گاه دارند می روند.
با چشمی پر خون و قلبی محزون به سمت خیمه گاه دویدی تا زنان و دختران
را نجات بدهی !دویدی دویدی خارهای مغیلان کربلا هنوز که هنوزه از خود
شرمسار شما هستند.بانو توان نوشتن ندارم نوشتن آن صحنه ها قلبم را
به درد می آورد .
به فریادم برس ……………………….