امام خمینی(ره)به خواب های راستین معتقد بود و این رویاهای صادقه را به عنوان نمونه هایی که از وقایع آینده خبر می دهند
یاحقایقی را روشن می کنند، می پذیرفت.
حجه الاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادی فرزند آیه الله شاه آبادی(استاد امام) می گوید: روزی یکی از شاگردان مرحوم پدرم درسنین جوانی
دارفانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت. این واقعه اسف انگیز والدم و نیز حضرت امام خمینی را که همراه او دردرس پدرم شرکت می نمود،
سخت متاثر نمود. روزی امام در این رابطه فرمودند: باحاج آقا شاه آبادی(استادشان)از آن تازه متوفی(مرحوم آقاسیدنورالدین)سخن به میان آمد.
از ایشان پرسیدیم که چگونه می توان او را در خواب دید؟
آن مربی عالیقدر حکمت و عرفان توصیه کرد: هرکدامتان یک سوره حمد برایش بخوانید.
ما چند نفر این کار را کردیم. همان شب در عالم رویاسیدنورالدین را مشاهده کردیم و از احوالش مطلع گشتیم.
حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی انصاری همدانی گفته است: زمانی که حضرت امام خمینی(ره)درنجف به سر می بردند،
فرزند ارشدشان آیه الله شهید سیدمصطفی خمینی به درس آیه الله سیدعبدالکریم کشمیری می آمد و از ایشان برای والد معظمش خیلی تعریف می کند.
امام می فرمایند: چیزهایی که می گویی، صحیح است ولی من دلیل هم می خواهم. برو به ایشان بگو من در فلان تاریخ چه خوابی دیده ام؟
آقا مصطفی هم ماجرا را به استاد اخلاقش(مرحوم کشمیری)گزارش می کند، ایشان اظهار می دارد:
به پدرت بگو که در عالم رویا مشاهده کردی که از دنیا رفته ای و در حالی که پیکرت در قبر قرار گرفت زیر سرت سنگی مزاحمت بودو
حضرت علی تشریف آوردند و آن را برداشتند و آن وقت شما راحت شدید. چون اظهارات آیه الله کشمیری توسط شهید سیدمصطفی خمینی
به استحضار امام می رسد، می فرمایند: کاملا صحت دارد، برو از ایشان تعبیر آن خواب را هم بپرس. او هم می رود، و تعبیر خواب را جویامی شود.
آیه الله کشمیری جواب می دهد:
به والدت بگو، نجف همچون قبر برای شماست.(به دلیل فشارهای دولتین عراق و ایران)و آن سنگ موانعی است که در کارتان پدیدآمده است
که ان شاءالله با عنایت امیرالمومنین(ع)این موانع حل می شود و شما به ایران برمی گردید و به هدفتان هم می رسید و درسرزمین مزبور(ایران)رحلت می نمائید.
حضرت امام خمینی(ره)مضمون این رویا را برای همسر خویش نقل کرده و تاکید نموده بودند: «تا در قیدحیات دنیوی هستم از فاش نمودن این
خواب احتراز نما و برای کسی نقل مکن.» همسر امام آن رویا را این گونه، از زبان امام، بیان کرده است:
در رویایی دیدم از دنیای فانی کوچ نموده ام و حضرت علی(ع)مراغسل داده و کفن نمود. سپس آن حضرت به من فرمود: آیا راحت شدی؟
عرض کردم: ای جد بزرگوار! قلوه سنگی در زیر سرم می باشد که مراناراحت می کند. پس آن مانع را از زیر سرم برداشتند و دوباره فرمودند:
آیا رهایی یافتی؟ عرض کردم: بلی یا امیرمومنان(ع).
حضرت امام خمینی(ره)در بحث های فلسفی خود به مرحوم میردامادو ملاصدرا بسیار علاقه نشان داده و این دو را بیش از حکمای دیگرستوده
وکتابهای آنان را محور تدریس و مطالعه خود قرار داده است.
ایشان از میرداماد به عنوان محقق، سند ممجد، استاد مسندنشین و سعادتمند علوم عقلی و نقلی، استاد کل فی الکل که خدای متعال از او
راضی باد و به پاس خدمتی که به اولیای حکمت و معرفت کرده بهترین پاداش را به او عنایت فرماید.
اما در یکی از تابستان ها که حوزه علمیه قم تعطیل بود، امام به خمین عزیمت نمود و در آنجا کتاب قبسات میرداماد را مطالعه می کند و تصمیم می گیرد
آن را برای طلاب تدریس کند. در عالم رویامیرداماد را مشاهده می کند که خطاب به ایشان می گوید: من راضی نیستم کتاب مرا تدریس کنید. باز تصمیم
گرفته بودند که آن رادرس دهند، شب هنگام میرداماد به خوابشان آمد و گفت: قبسات کتاب درسی نیست. پس از مشاهده این رویا، امام از خواب بیدار
می شوندو در فکر و تامل فرو می روند که چرا سید به تدریس کتابشان رضایت نمی دهند؟ پس از تمرکز حواس باطنی به خاطرشان می رسد که مرحوم
میرداماد در میان مردم و قاطبه اهل علم از عظمت و احترام خاصی برخوردار است و تدریس قبسات سبب می شود که به واسطه عدم آمادگی و
شایستگی لازم برخی از شاگردان، مشتی نادان که از حقایق آن آگاهی درستی ندارند، به ایشان اسائه ادب کنند و از مقام شامخ آن حکیم والاگهر کاسته شود.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/4889/40865/