خواب دیدم وارد باغ زیبایی شدم لباس عروس تنم بود
دنبال داماد می گشتم .مادر داماد گفت :داماد ته باغ هست .
پش خواهر و برادرش هست .من رفتم پیش پدر و مادرش نشستم .
پدرش دستش فلج بود و مادر چهره تیره ای داشت شاد نبود.
هیچ گاه ان پسر به خواستگاری من نیامدو شد یک رویایی زیبای عروس بودن.
……………….